بازیچه تقدیر

ساخت وبلاگ

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : باوفا"تنها, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 448 تاريخ : 21 / 11 ساعت: 10:31 PM

گفت سیگارنکش.....اگردرداموبشنومیگه کبریت بکش

درد

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : درد"سیگار"کبریت, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 544 تاريخ : 21 / 11 ساعت: 9:00 PM

بهترین بهونه ی زندگی باتوام"دوستت ندارم"میدانی چرا؟؟؟چون برایت میمیرم پس توفقط باش بگذارنفس هایت هوایم باشدبگذارعطرلبخندهایت خوشبوکنندهی افکارم باشد.

توفقط باش من نازت راکه هیچ بلکه تمام بدخلقی ها،محل ندادن هارابه قیمت جانم خریدارم.

میدانم قیمت جان من خیلی کم است ولی  توقبول کن....

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : بهترین"بهونه"بودن, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 613 تاريخ : 20 / 11 ساعت: 0:29 AM

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : ارامش"چند"ساعت, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 462 تاريخ : 17 / 11 ساعت: 2:14 PM

دیگه خسته شده بودم،هرجاکه میرفتم دنبالم میومد.منتظرفرصت مناسب بودم که کسی نباشه تابهش بگم چرادنبالم میکنه؟؟

تااینکه ازدانشگاه خارج شدم چندقدمی ازدردانشگاه دورنشده بودم که شنیدم صدام میزنه:ببخشیدخانم صارمی،میشه یک لحظه صبرکنید؟

وقتی دیدمش شناختمش،اسمش پیمان صادقیه.دانشجوی ترم بالایی رشته خودم بود.

گفتم:بفرمایید.اقای صادقی چراهرجامیرم دنبالم میاین؟باشناختی که ازتون دارم فکرنمیکنم اهل اینجورکاراباشید!

توچشاش اشک جمع شده بود باسنگ جلوی پاش بازی میکردوبعدبالحنی ازروی ناراحتی گفت:دوستتون مهلا کجاست؟چندوقت پیش ما باهم دوس شدیم البته فکربدنکنیدا،بخداقصدم ازدواجه به خودشم گفتم.

خشکم زده بود.چی میتونستم بگم؟باورم نمیشدمهلاچنین کاری کرده باشه.

بااهی گفتم:هملاچندهفته ای میشه که نامزدکرده.

وبعدبدون هیچ حرفی دورشدم ولی میشندم که باخودش میگفت:شهروخبرکنیدبیان عشقم داره عروس میشه.

به مهلاهمه چیزوگفتم ولی گفت:یه دوستیه ساده بودخودش جدی گرفته بود.

چطوربعضی ازادم هامیتونن با احساسات همدیگه این جوری بازی کنن؟؟؟

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : عشقم"داره"عروس"میشه", نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 614 تاريخ : 17 / 11 ساعت: 2:04 PM

شسته بودم رو نیمکت پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سنگ می‌انداختم بهشان. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند، جلوم رژه می‌رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی‌ شدم. شاخه‌گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می‌پژمرد.

 

طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ‌ها.

 

گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش. گل‌برگ‌هاش کَنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقه‌ی پالتوم را دادم بالا، دست‌هام را کردم تو جیب‌هاش، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش از پشتِ سر آمد.

 

صدای تندِ قدم‌هاش و صِدای نَفَس نَفَس‌هاش هم.

 

برنگشتم به‌ رووش. حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج شدم. خیابان را به دو گذشتم. هنوز داشت پُشتم می‌آمد. صدا پاشنه‌ی چکمه‌هاش را می‌شنیدم. می‌دوید صِدام می‌کرد.

 

آن‌طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَ‌م بِش بود. کلید انداختَ‌م در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق - ترمزی شدید و فریاد - ناله‌ای کوتاه ریخت تو گوش‌هام - تو جانم.

 

تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به‌روو افتاده بود جلو ماشینی که بِش زده بود و راننده‌ش هم داشت توو سرِ خودش می‌زد. سرش خورده بود روو آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می‌رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان.

ترس‌خورده - هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم.

 

مبهوت.

گیج.

مَنگ.

هاج و واج نِگاش کردم.

 

تو دستِ چپش بسته‌ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتَ‌ش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعتِ خودم را سُکید.

 

چهار و چهل و پنج دقیقه!

 

گیجْ - درب و داغانْ نِگا ساعتِ راننده‌ی بخت برگشته کردم. چهار و پنج دقیقه بود!!

 

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : داستان"غم انگیز"گریه دار, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 428 تاريخ : 16 / 11 ساعت: 11:00 PM

عجب دنیایی است درست زمانی که نیازداشتم یکی آرام

ولی بالحنی گرم درگوشیم بگوید:من مثل کوه پشتتم،غم

هیچ چیزرانخوردرست همان زمان بودکه همه ی اطرافیانم

مرازیرلگدهایشان له کردن،انگارکه اصلامرانمیدیدند.

ذره ذره ی غرورم،احساسم،شخصیتم شکست ولی همدمی

جزاشک وشب وبالش نداشتم....

چه شب هاکه فقط اشک بودواشک........

چه شب هایی که بی گناه ترازنوزادازهرتهمت بودم ولی همیشه متهم بودم.....

چه شب هایی که التماس میکردم حداقل یک باربه حرف هایم گوش دهیداما......

عجب شب هایی من،تنهایی،اشک،اشکالی ندارد احساس تنهاولگدمال شده ام وقتی قدروارزشت رامیدانندکه نباشی

یعنی زیرفرسخ هاخاک باشی پس تاان زمان فقط صبرکن

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : غرور"ترک"تنهایی, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 412 تاريخ : 15 / 11 ساعت: 11:08 PM

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : خدا, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 403 تاريخ : 17 / 11 ساعت: 2:07 PM

سردم بوددیگه نمیتونستم توی این هوای سردو

بارونی منتظرت بمونم.

چندقدمی جلوتررفتم وای خدایاباورم نمیشه این تویی

که بایکی دیگه داری میری؟؟انگارکه دنیاروسرم

خراب شد ولی بهت هیچی نگفتم وفقط ازکنارت گذشتم.

شب بهت اس دادولی توجوابموخیلی سرددادی،دلم

شکست بهت گفتم:میلادترخداچی شده؟

گفتی"هیچی فقط دیگه بهت علاقه ندارم.

گفتم:باشه،ولی فقط بذاربه عنوان خواهروبرادر

بهم اس بدین ومن ببینمت.

ولی گفتی:خانم بروپی زندگیت،چرانمیفهمی دوست

ندارم.

اون شب کلی بهت التماس کردم امااصلافایده ای نداشت

چندمدت گذشت ومن به کمک بهترین دوستم پریاتونستم

توروفراموش کنم.

اماتودوباره اومدی سراغم وگفتی:ترخدانسترن برگرد

پیشم،هیچ کی مث تونمیشه.......

ولی بهت گفتم:

من آغوش کسی رامیخواهم که بوی بی کسی بدهد

نه هرکسی

حالاتوبودی که هی اسرارمیکردی،ولی دیگه من نیستم

توازمن ،عشقم سواستفاده کردی،امیدوارم تاوان روزهای

سیاه وبی امیدم رابدهی.

واینوبدون توعشق بینمان راازبین بردی

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : عشق"ازبین"رفته, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 388 تاريخ : 13 / 11 ساعت: 6:21 PM

اولین باری که دیدمت یادته؟؟؟

دفعه اولی که دیدمت اصلابهت محل ندادم،آخه به

عشقای خیابونی اصلا اعتقادی نداشتم........

ولی بعدازیک مدت،وقتی هرروزبعدازمدرسه نمیدیدمت

دلم میلرزیدنکنه یکدفعه ای اتفاقی براش افتاره باشه؟؟

وقتی که چشام به چشات گره میخوردقلبم به شدت میزد

انگارکه فقط برای تومیتپه.......روزهااین طوری گذشت

ومن هروزبه توعلاقه مندترمیشدم،تاجایی که اگه یک

روزنمیدمت نمیتونستم هیچ کاری کنم.

ولی بعدازیک سال یکدفعه ای گوشیتوخاموش کردی

دیگه جوابمونمیدادی،نمیودی ببینیم دیگه داشتم

افسردگی میگرفتم که یه روزاومده دم مدرسه ام و

پشت سرم بهم گفتی:بپیچ توکوچه......

وقتی باهم رفتیم توکوچه تورودیدم که داشتی گریه میکردی

گفتم:چی شده؟

گفتی:هیچی نپرس،زندگیم...عمرم....بهترین بهونه ی زندگی

هیچی نپرس...

گفتم آخه چرا؟؟؟

اون موقع بودکه گونموبوسیدی واشکات ریخت روصورتم

بعدشم بایک لحن ملتمسانه گفتی:اگه دوسم داری دیگه بهم فکر

نکن.

اینوگفتیودرورشدی.....بدون اینکه بفهمی قلب منوباخودت

بردی......

چندماه پیش که داشتم توی پارک قدم میزدم تورواونورترروی

ویلچردیدم،ازمادرت که چندقدمی ازت دورتربودپرسیدم:

چی شده که پسرتون ویلچری شده؟

مادرت بااهی بلندگفت:پسرم ام اس داره میگن چندوقته دیگه

تمام بدنش ازکارمیفته....

اون موقع بودکه زدم زیره گریه....

آخه چرابه جای من تصمیم گرفتی؟؟توهرجورکه بودی میخواستم

باهت زندگی کنم.....چرا؟؟؟؟

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : قلب"رفتی"شکستم", نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 385 تاريخ : 12 / 11 ساعت: 11:00 PM

آهای . . . لیلی


به قصه ی خودت برگرد !


اینجا


مجنون به همه ی لیلی ها "محرم" است

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : اهای"لیلی"برگرد, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 402 تاريخ : 11 / 11 ساعت: 2:25 PM

روزي مـيـرسـد . . .

در حـسـرتـم بـمـانـي
 
در روزي بـارانـي ، مـن در اوج و تـو در ويـرانـي . . .
 
يـه روزي صـادقـانـه صـدايـت کـردم . . .
 
عـاشـقـانـه نـگـاهـت کـردم . . .
 
حـالـا عـاجـزانـه نـگـام مـيـکـنـي
 
بـا حـسـرت صـدام مـيـکـنـي
 
امـــا فــقــط
 
بـــــرو . . .

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : فقط"برو", نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 375 تاريخ : 11 / 11 ساعت: 2:22 PM

پسرك از دورنظاره مي كرد اينبار مي خواست نزديكتر برود و با شهامت نيت خود را به او بگويد اما انگار حس عجيبي او را محكم به زمين بسته بود بالاخره بر خود مسلط شد وبا قدمهايي كوتاه به جلو رفت و آرام گفت سلام ببخشين خانم مي خواين كفشاتونو واكس بزنم؟
دخترك نيم نگاهي به هيكل پسر انداخت و گفت نه
پسر سر به زير انداخت و گفت من به كارم خيلي وارد نيستم اما لطفا اجازه بدين واكس بزنم
دخترك گفت اگر وارد بودي هم واكس نمي خواستم حالاكه وارد هم نيستي.
پسر دو باره نگاهي حسرت آلود به دختر كرد وگفت اما واكس من با بقيه خيلي فرق داره
دختر جواب داد بيخوده بازار گرمي نكن نه به وارد نبودنت نه به اين حرفات آقا برو من منتظر كسي هستم مزاحم نشو
پسر پرسيد منتظر فرد عزيزي هستي؟
دختر جواب داد به شما مربوط نيست عجب آدم سمجيه
پسرك گفت: اسمش چيه
دخترك نگاه تلخي به اندام كشيده پسر انداخت و گفت آقا مسائل خصوصي مردم به شما چه بيا اين كفشارو واكس بزن ببينم دست از سرم برمي داري بري يانه؟
پسر كفشهاي دختر را با دقت نگاه مي كرد و بعد كيف سياه و كثيفش رو زمين گذاشت و شروع كرد به واكس زدن
دخترك مدام به ساعتش نگاه مي كرد وزير لب چيزايي مي گفت پسر پرسيد اونو تا حالا ديدي؟
دختر با بي حوصلگي انگار چاره اي جز صحبت با اون نداشت گفت نه اما تو اينترنت خيلي باهاش چت كردم اما چي ميگم تو چه مي فهمي اينترنت چيه؟
پسر كه به آرامي سعي مي كرد واكس خوبي روي كفش بزنه گفت خوب يه چيزايي مي دونم
چند سالشه؟
دختر: 24 سال
پسر:منم 24 سالمه
دختر: آقا جون هركي دوست داري ،زود واكس بزن برو با اين سرووضعت آبرومونو بردي
پسر به آرامي واكس كفش روتموم كرد و كفشاي دختر رو تحويل داد دختر هم 500 تومان پول به او داد پسر آرام يك تراول 100هزار توماني از جيب در آورد وكنار صندلي گذاشت و گفت خانم سوسن احدي عزيز
من همونم كه منتظرش بودي
بعد آرام آرام از ديدگان بهت زده دختر محو شد

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : مهرداد"سوسن, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 405 تاريخ : 10 / 11 ساعت: 11:38 PM

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : جالب"زیبا, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 372 تاريخ : 10 / 11 ساعت: 11:34 PM

دل خوشی ام نه یک عشق رویایی ونه ثروت های پوچالی نه شهرت های خیالی نه شغل انچنانی سراپادل خوشم من اگرفقط درکنارتوباشم

پس فقط بمان وارام جانم باش.....

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : بمان"ارام جان", نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 399 تاريخ : 9 / 11 ساعت: 11:23 PM

دیگه فایده ای نداره نگوعاشقیودلتنگ،مث اون وقتای تومنم شدم یه تیکه سنگ

این افتخاربودواسه من بذارمت روی سرم،عکستوبوسه بزنم لای گلای دفترم

یادت میادمیگفتم فقط بمونی کافیه!خندیدی وگفتی بروخیالتم اضافیه

دنیاچه قدکوچیک شده یادماهم می افتی،درحدمن تونیستی این جمله روتوگفتی

واسه دل سنگیه توهزارتانامه دادم نخونده پاره میشدن بازم ادامه دادم

چه قدبرای دیدنت پی بهونه گشتم،گوچیک شدم پیش دلت دیگه ازت گذشتم

شبادیگه کارمن خوندن کنارپنجره،شایدکه عاشقت بشم اگه زمستون بگذره

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : اهنگ"بابک"زیبا", نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 475 تاريخ : 7 / 11 ساعت: 9:35 PM

محرم تن بودن بامحرم دل شدن تفاوت دارد                 وقتی حس کردی بودنت سنگین است بهترین کاررفتن است. بزرگترین اشتباهی که میتوانیم انجام دهیم این است که به ادمهاطولانی ترازانچه که لیاقتشان است اجازه دهیم درزندگیمان بمانند

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : جمله"عاشقانه"زیبا, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 412 تاريخ : 6 / 11 ساعت: 10:38 PM

بعضی ازرابطه هاهستن که نه تنهاتورونابودمیکنه بلکه کم کم آبت میکنه بدون اینکه خودت بفهمی.......

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : رابطه , نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 398 تاريخ : 11 / 11 ساعت: 2:03 PM

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : احساس"زنان", نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 467 تاريخ : 4 / 11 ساعت: 0:58 AM

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : حتما"بپرس, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 435 تاريخ : 11 / 11 ساعت: 1:59 PM